جدول جو
جدول جو

معنی ده شیر - جستجوی لغت در جدول جو

ده شیر
(دِهْ)
دهی است از دهستان پشتکوه بخش نیر شهرستان یزد. واقع در 35هزارگزی شمال باختری نیر. دارای 1046 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
ده شیر
از مراتع لنگای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

مرکّب از: بی + شیر، فاقد شیر، که شیر ندارد، که شیر او خشک شده باشد (مادر) : ناقۀ صلده، شتر مادۀ بی شیر، (منتهی الارب)، (اصطلاح سیاسی) آنکه دخالت در دسته بندیهای سیاسی نکند
لغت نامه دهخدا
(دِهْ قَ جَ)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در چهارهزارگزی شمال باختری ده دوست محمد. سکنۀ آن 300 تن. آب آن از رود خانه هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان کلیائی بخش اسدآباد شهرستان همدان. واقع در 35هزارگزی شمال باختری اسدآباد. سکنۀ آن 350 تن می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. در تابستان اتومبیل می توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان همایجان بخش اردکان شهرستان شیراز. واقع در 39هزارگزی جنوب اردکان. سکنۀ آن 135 تن می باشد. آب آن از رود خانه شش پیر تأمین می شود. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد. سکنۀ آن 439 تن می باشد. آب آن از رودخانه فیروزآباد و چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ حَ دَ)
دهی است از دهستان بالا شهرستان نهاوند. واقع در 65هزارگزی جنوب نهاوند. سکنۀ آن 287 تن. آب آن از چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ خَ)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در چهارهزارگزی شمال باختری ده دوست محمد. سکنۀ آن 787 تن. آب آن از رود خانه هیرمند تأمین می شود. ساکنین از طایفۀ سارانی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ رَ)
دهی است از دهستان خانمیرزابخش لردگان شهرستان شهرکرد. واقع در 34هزارگزی خاورلردگان. دارای 105 تن سکنه است. آب آن از چشمه و قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان برد بره بخش اشترنیان شهرستان بروجرد. واقع در 8هزارگزی شمال اشترنیان دارای 381 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَهْ)
کسی که دارای ریش انبوه و هنگفت و بزرگ باشد. (ناظم الاطباء). لحیۀ انبوه و گنده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان زنگی آباد بخش مرکزی شهرستان کرمان. واقع در 60هزارگزی شمال باختری کرمان. سکنۀ آن 700 تن. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ رَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان کاشان. واقع در 39هزارگزی جنوب خاوری کاشان. دارای 460 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دَهْ یَ)
دایرۀخرد که در قدیم در قرآنها به هر ده آیت نشانه ای از طلا و غیره می کردند و حالا بر هر آیت می سازند. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از غیاث). عشر:
مهر او تا زیم ز مصحف دل
چون ده آیت نیفکنم به کنار.
خاقانی.
نه صحیفه که به یک بنده ده آیت بستند
نامه بس دیر چو سی پاره مجزا شنوند.
خاقانی.
، کنایه است از ستارگان. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ / رِ یِ)
تره ای است که بغایت تلخ بود. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). تره ای باشد شبیه تبرخون (ترخون) لیکن به غایت تلخ است. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَدْ دی)
الکلدانی الاثوری. رئیس اساقفۀ کاتولیکان کلدانی. وی در اثنای جنگ عالمگیر بسال 1915 بدست ترکان کشته شد. او راست: 1- الالفاظ الفارسیه المعرّبه، و آن در بیروت بمطبعهالکاثولیکیه بسال 1908 میلادی چاپ شده است. 2- تاریخ کلده و آثور در دو جزء. 3- مدرسه نصیبین الشهیره. نبذۀ تاریخیه است در باب اصل مدرسه مزبوره و قوانین آن و علمائی که در آنجا شهرت یافته اند و آن نیز در مطبعهالکاثولیکیۀ بیروت بسال 1905م. بطبع رسیده است. (معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان بندویه بخش جویم شهرستان لار. واقع در 24هزارگزی جنوب باختری جویم. سکنۀ آن 685 تن. آب آن از چشمه و چاه تأمین می شود. راه آن فرعی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ شَ / شِ)
دهی است از دهستان بویراحمدی سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 31هزارگزی شمال باختری سی سخت. دارای 250 تن سکنه می باشد. آب آن از رودخانه تأمین می شود. ساکنین از طایفۀ بویراحمدپایین هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
نام یکی از دهستانهای حومه شهرستان خرم آباد. این دهستان در شمال شهر واقع و محدود است از خاور به دهستان چقلوندی از باختر به دهستان ویمله. از شمال به بخش سلسله. از جنوب به دهستان کرگاه بخش ویسان. آب آن از رود خانه خرم آباد و قنوات و چشمه سارهای متعدد. از 30 آبادی تشکیل گردیده و جمعیت آن در حدود 7800 نفر و ساکنین از طوایف حسنوند، بیرالوند، کمالوند و سادات می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ رَ)
دهی است از دهستان پاریز بخش مرکزی شهرستان سیرجان. واقع در 55هزارگزی شمال سعید آباد. سکنۀ آن 150 تن. آب آن از رودخانه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نام مردیست که طبق روایات، اسدآباد همدان را بنا کرده است: و در کتاب عجایب العلوم چنین خواندم که اسدآباد مردی کرده است که او را باده شیر خواندندی. مردی شجاع و دلیر بود بروزگار یزدجردبن شهریار آخر ملوک عجم... (مجمل التواریخ و القصص ص 520)
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ / دِ یِ)
کنایه از بروز غضب باشد نه از ظهور مزاح و هزل. (انجمن آرای ناصری) :
خندۀ شیر و مستی پیل است.
حکیم سنائی (از انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان و بخش کردیان شهرستان جهرم. واقع در 10هزارگزی خاور قطب آباد. سکنۀ آن 733 تن. آب آن از چشمه و قنات شور و آب باران تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ خَ)
دهی است از دهستان پشت بسطام بخش قلعۀ نو. واقع در 5هزارگزی باختری شوسۀشاهرود به گرگان دارای 167 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند. واقع در 5هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. دارای 220 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. مزرعۀ بیوک سدید جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ شَ)
تیره ای از طایفۀ جاویدی ممسنی فارس. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دَهْ)
نوعی از تفنگ یا تپانچه که ده فشنگ در خزانه یا خشاب آن جا گیرد. (یادداشت مؤلف). که در یک نوبت فشنگ گذاری ده بار پیاپی تواند تیرافکند
لغت نامه دهخدا
تصویری از ده نیم
تصویر ده نیم
یک قسمت از بیست قسمت، خمس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در گیر
تصویر در گیر
گرفتار، مشغول، آغاز زد و خورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل شکر
تصویر دل شکر
آنکه دل دیکران را میشکند دلشکن
فرهنگ لغت هوشیار
ده چمراسه نشانه ای چون پرهونچه (دائره خرد) زرین که بر هر ده چمراس قرآن نهند در قدیم در قرآنها بهر ده آیه نشانی بصورت دایره ای از طلا میساختند و آنرا عشر زرین میگفتند و رسم قاریان این بود که شاگردان را هر روز ده آیت سبق میدادند، ستارگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ده وگیر
تصویر ده وگیر
((دِ هُ))
گیرودار، جنگ
فرهنگ فارسی معین
ظرف مخصوص نگه داری و جا به جایی لبنیات
فرهنگ گویش مازندرانی
نقطه ی دور
فرهنگ گویش مازندرانی